بمب هسته ای

بمب هسته ای

رهبرا فرمان بده من مصطفایی دیگرم....

پیام های کوتاه
  • ۱۷ ارديبهشت ۹۴ , ۰۹:۴۱
    پیام
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
۲۷
فروردين
  • صله علم
۲۷
فروردين

  • صله علم
۲۷
فروردين

  • صله علم
۲۵
فروردين
گفت:شغلت چیست؟
گفتم:چند سالى است کفش گریه کن ها را مرتب مى کنم.
  • صله علم
۲۴
فروردين
نزدیک عملیات بود. میدونستم دختردار شده.بهش گفتم بده عکس فرزندتو ببینم.
گفت:خودم هنوز ندیدمش.
گفتم:چرا؟!!
گفت: موقع عملیاته. میترسم مهرِ پدر و فرزندى کار دستم بده. باشه بعد.
شهید مهدی زین الدین
  • صله علم
۲۳
فروردين
خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان میکنم ببخش!
شهید دکتر مصطفی چمران
  • صله علم
۲۱
فروردين
پشت یه ماشین نوشته بود:
نوکرتم ننه...
  • صله علم
۲۱
فروردين

رهبرا 

با خنده یتان کار دلم ناموسی ست 

دل چیست مگر؟

شاه رگم، فانوسی ست

اما آقا جان....

 با گریه یتان درد دلم لاهوتی ست 

  • صله علم
۲۱
فروردين

سلام 

میلاد با سعادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و تولد امام خمینی (ره) رو اول محضر امام زمان (عج) و بعد خدمت تمام مسلمانان جهان تبریک عرض می کنم .

  • صله علم
۲۱
فروردين

  • صله علم
۲۱
فروردين

مسئولان که افراد صادق و علاقمند به منافع ملی هستند باید منتقدین شاخص مذاکرات را دعوت کنند و با آنان صحبت کنند؛ اگر در مطالب آنان، نکته‌ای بود، از آن برای پیشبرد بهتر مذاکرات، استفاده کنند و اگر نکته‌ای هم نبود، آنان را قانع کنند. رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: این مصداق همدلی و یکسان سازی دلها و عمل ها است.

  • صله علم
۲۰
فروردين


روزی حضرت موسی (علیه السلام) در ضمن مناجات به خداوند عرضه داشت: «می‌خواهم هم‌نشینم را در بهشت ببینم». جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای موسی، قصابی که در فلان محل ساکن است، هم‌نشین توست». حضرت موسی(علیه السلام) نزد قصاب رفت و اعمال او را زیر نظر گرفت. شب که شد قصاب جوان مقداری گوشت برداشت و به سوی منزل روان گردید. موسی(علیه السلام) از پی او روان شد. چون به در منزل رسیدند، موسی جلو رفت و پرسید: «ای جوان مهمان نمی‌خواهی؟» گفت: بفرمایید! حضرت موسی وقتی به درون خانه رفت، دید جوان با آن گوشت تازه غذایی تهیه کرد، آن گاه زنبیلی را که به سقف آویخته بود، پایین آورد و پیرزنی کهنسال را از درون آن بیرون آورد. ابتدا او را شست و شو داد و آن‌گاه با دست خویش غذا را به او خورانید. هنگامی که خواست زنبیل را به جای آن بیاویزد، زبان پیرزن به کلماتی نامفهوم حرکت کرد. سپس جوان قصاب برای حضرت موسی غذا آورد و با هم غذا را خوردند.
چون موسی(علیه السلام) از ماجرای جوان پرسید، پاسخ داد: «این پیرزن مادر من است. چون درآمدم بالا نیست و نمی توانم برای او کنیزی استخدام نمایم، خدمتش را می‌نمایم». موسی(علیه السلام) پرسید: «آن کلماتی که مادرت بر زبان جاری کرد، چه بود؟» گفت: «هرگاه او را شست و شو می‌دهم و غذا به او می‌خورانم، دعایم می‌کند و می‌گوید: " خدا تو را ببخشاید و تو را در بهشت هم‌درجه و هم‌نشین حضرت موسی(علیه السلام) گرداند! " حضرت موسی(علیه السلام) فرمود:
ای جوان، من موسی هستم. اینک به تو بشارت می‌دهم که خداوند دعای مادرت را دربارة تو مستجاب گردانیده است. جبرئیل به من خبر داد که تو در بهشت هم‌نشین و هم‌درجة من خواهی بود.[1]
اینک ای خواهر و برادرم! با دقت در این داستان نیک بنگر که از راه خدمت‌گزاری عاشقانه به مادرت چگونه می‌توانی از سریع ترین و میانبرترین راه‌ها در سیرو سلوک به سوی حضرت حق ره بپیمایی و به خیمه‌گاه امام زمانت نزدیک و نزدیک‌تر شوی!
عزیز دلم، اینک با همتی مهدوی به عرصة خدمت‌گزاری عاشقانة مادرت وارد شو و آن گاه که مادرت در نهایت رضایت از تو خواست تا دعایت کند، از او بخواه که مادر از خدا برایم طلب کن که مرا هم‌نشین و هم‌درجة امام زمان در دنیا و آخرت قرار دهد! 

منبع :

[1].پند تاریخ، ج1، ص68؛ نیلی‌پور، مهدی، بهشت اخلاق، ج2، ص544.

  • صله علم
۱۹
فروردين
عید چند سال پیش توی کوچه همسایه مون رو دیدم اومدم بگم عید شما میمون و مبارک.گفتم: عیدت مبارک میمون!!!
  • صله علم
۱۷
فروردين
آدم تاوقتى کوچیکه هیچ حسادتى نداره.دوتا دختر مدرسه اى تو اتوبوس پیشم نشسته بودن یکى به اون یکى کاراشو نشون میداد اون یکى میگفت:چقدر قشنگه!!
منم تو دلم میگفتم تو چقدر قشنگى!
کاش آدما همیشه قشنگ بمونن...
  • صله علم
۱۶
فروردين
آدم تاوقتى کوچیکه هیچ حسادتى نداره.دوتا دختر مدرسه اى تو اتوبوس پیشم نشسته بودن یکى به اون یکى کاراشو نشون میداد اون یکى میگفت:چقدر قشنگه!!
منم تو دلم میگفتم تو چقدر قشنگى!
کاش آدما همیشه قشنگ بمونن...
  • صله علم