خاطره
پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۳۵ ب.ظ
این خاطره دوبار هست که اتفاقی میبینمش دفعه ی پیش خواستم بذارم تو وبلاگم نشد این دفعه گفتم ....
تا دو سه ی نصفه شب هی وضو میگرفت و میآمد سراغ نقشهها و به دقت وارسیشان
میکرد. یکوقت میدیدی همانجا روی نقشهها افتاده و خوابش برده. خودش میگفت «من
کیلومتری میخوابم.» واقعاً همینطور بود. فقط وقتی راحت میخوابید که توی جاده با
ماشین میرفتیم. عملیات خیبر، وقتی کار ضروری داشتند، رو دست نگهش میداشتند. تا
رهاش میکردند،بیهوش میشد. اینقدر بیخوابی کشیده بود. شهید ابراهیم همت
منبع
: برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم
برادران
- ۹۴/۰۱/۲۷